سلام نزدیک ۱۰ سال پیش یه پسری بهم علاقه پیدا کرد که من هم همزمان این حس رو بهش داشتم ولی از اونجایی که اون شغل مناسبی نداشت و منم خواستگارای دیگه داشتم اجازه نمی دادم جلو بیاد و از طرفی از خانواده ام می ترسیدم البته ما هیچ وقت باهم صحبت نکردیم ولی اون با حرکاتش بهم نشون می داد که بهم علاقه داره ولی من توجهی نمی کردم ۴ سال گذشت و بعد دیگه ندیدمش از وقتی اون رفت من هم احساس کردم خیلی دوسش داشتم و البته همون موقع هم این حس رو داشتم ولی از ترسم یا غرور اجازه نمیدادم .توی این مدت خواستگارا و افراد زیادی توی زندگیم اومدن و من کم کم می خواستم فراموش کنم ولی از ذهنم پاک نمیشد درسته که دیگه وابسته نبودم و اینو می دونم که عشق تو یه نگاه وجود نداره ولی وقتی بهش فکر میکنم یا وقتی پیشش بودم یه حس آرامش عجیبی در من بود الان بعد از گذشت اینهمه سال نمی دونم چیکار کنم درسته که خواستگارامو به خاطر اون رد نمی کنم ولی چون چند بار شده که وارد زندگی دیگزان شدم و خواستم زندگیمو شروع کنم واونو فراموش کنم دیدم اون زندگی مال من نیست و من احساس خوبی ندارم و از این می ترسم که اگه با کس دیگه ای ازدواج کنم پشیمون بشم و می دونم که میشم به خاطر همین هیچ کاری نمی کنم و سردر گمم از طرفی هیچ اطلاعی نشونی از اون فرد ندارم فقط یه راه وجود داره که می ترسم اگه از اون راه برم غرورم بشکنه و شاید ازدواج کرده یا منو نپذیره لطفا راهنمایی ام کنید